ضرورت گفتگو با نخبگان اصلاحطلب، نه برای «اسکات خصم» و نه حتی «اقناع»!
مدتی است به دلیل فعالیت در یک حوزه فرهنگی خاص به گفتگو و ارتباط با نخبگانی رهنمون شدم که غالبا اصلاحطلب هستند. در پی این گفتگوها، تصویر ذهنیام از طرف مقابل فروریخت. هر دو طرف با تصویرهای ذهنی تخیلی از یکدیگر، درباره همدیگر قضاوت میکنند. نه ما میدانیم در ذهن آنها چه میگذرد و نه آنها از ذهن ما خبر دارند. از اصلیترین دلایل شکلگیری دوقطبی در جامعه همین مسئله است.
«دوقطبی نشدن» جامعه حداقل از سال 88 مطالبه جدی رهبر معظم انقلاب بوده که این روزها دوباره پررنگ شده است.
برای مواجهه با این سیل ویرانگری که دارد مردم ما را به دوقطب مخالف تبدیل میکند چه باید کرد؟ در لایه سیاسی و جناحی پاسخهایی به این سوال داده میشود که هرچند خوب است ولی دارای اثر بلندمدت نیست.
در لایه اجتماعی هم گفته میشود که حزبالله باید برود در دل مردم و ارتباطات اجتماعیاش را تقویت کند. این هم خیلی خوب است ولی کافی نیست.
علاوه بر اینها، چرا ما وارد گفتگوهای وسیع و پردامنه با همان کسانی که در قطب مخالف هستند نمیشویم؟ مشخصا در لایه نخبگانی چرا چنین گفتگوهایی شکل نمیگیرد؟!
دو قطبی شکل گرفته در لایه نخبگانی جامعه به شدت برساختی است. تصویر ذهنی دو طرف از همدیگر به شدت غیرواقعی است و همین سبب شده که به هیچ وجه اشتراکی میان همدیگر نبینند. در حالی که در عالم واقع مشترکات زیادی میان نخبگان حزباللهی و نخبگان اصلاحطلب وجود دارد. این یک شعار نیست. من از یک تجربهزیسته سخن میگویم.
بسیاری از نخبگان اصلاحطلب، بعضی افکار و افعال سیاستمداران این جناح را قبول ندارند؛ همانطور که ما از بعضی افکار و افعال اصولگرایان حالمان به هم میخورد. بسیاری از آنها بیشتر از ما متعهد به استقلال کشور نباشد، قطعا تعهد کمتری ندارند؛ کمااینکه بسیاری از ما هم به آزادیهای مشروع مدنی تعهد داریم، حتی بیشتر از آنها. نه آنها غربزدگانی خودباخته و بیهویتاند و نه ما متحجرانی بیمغز و قرونوسطایی. نه او آنگونه که من «مدرنیته» را میفهمم، مدرن است؛ و نه من آنگونه که او «سنت» را فهم میکند، سنتی. درست است که شکاف «سنت» و «مدرنیته»، شکافی است به شدت عمیق؛ ولی طرف مقابل ما ایدهآل تایپ مدرنیته نیست، کمااینکه ما هم ایدهآل تایپ سنت نیستیم.
البته هم بین آنها غربزدگانِ واداده وجود دارد و هم بین ما متحجرانِ زبان نفهم. ولی بدنه نخبگانی دوطرف این طور نیست. ما میتوانیم به یک زبان مشترک برسیم، به شرطی که وارد گفتگوهای پردامنه با یکدیگر بشویم. هدف از گفتگو در اینجا نه تنها چون گذشته، «اسکات خصم» نیست؛ که حتی «اقناع» هم نیست. هدف «تعارف» است. هدف این است که همدیگر را بفهمیم و سعی کنیم برای دغدغههای مشترکی که داریم به یک زبان مشترک برسیم. باور کنید رسیدن به این زبان مشترک کار غیرممکنی نیست. حداقل تجربهزیسته من ثابت کرده که کار خیلی راحتتر از آن چیزی است که فکر میکردم.
البته منظور از رسیدن به یک زبان مشترک، نیل به یک «وحدت گفتمانی» نیست؛ هرچند که ممکن است در مواردی وحدت گفتمانی هم شکل بگیرد. هدف شکستن دیوار بلند کشیده شده میان دوطرف است، به طوری که خیال میکنند هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد. وجود اختلاف اجتنابناپذیر است؛ آنچه خانمان برمیاندازد، «دوقطبی» است.
ما برای مقابله با دوقطبی شدن جامعه چارهای نداریم مگر اینکه با گفتگوهای همدلانه، تصویر ذهنی کج و معوجی که از همدیگر داریم را بشکنیم. و بهترین محمل برای این کار دانشگاههاست. چند سالی است از فضای دانشگاه دور هستم ولی فکر نمیکنم آن فضای دوقطبی و سوت و کفی تغییری کرده باشد. همان فضایی که نماینده بسیج یک طرف مینشست و نماینده انجمن طرف دیگر و شروع میکردند به «مناظره» و هریک سعی میکرد «تیکه» گندهتری نثار طرف مقابل بکند و حضاری که رسالت بزرگ الهی خویش را دست زدن هرچه محکمتر و هوارزدن هرچه پرشورتر برای نماینده تشکل خودی میدانستند! قصد تحقیر این افراد را ندارم، خود روزی از این قماش بودهام! (این را در پرانتز به رفقای حزباللهی میگویم. واقعا این همه سال تجربه کافی نیست تا درک کنیم که اصولا فضای احساسی و سوت و کفی، زمین بازی طرف مقابل است و ما را در آن توفیقی نیست؟!)
بگذارید مصداقیتر صحبت کنیم. مثلا آیا ما نمیتوانیم با جریان چپگرای ضدسرمایهداری که در میان نخبگان دانشگاهی حضور دارد، به یک زبان مشترک برسیم؟
مثلا در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، معروف است که استاد اصلی جریان غربگرا، متجدد، اصلاح طلب (و یا هر اسم دیگری) دکتر اباذری است. ولی من ایشان را از خیلی از حزباللهیها، حزباللهیتر میدانم. اصلا دکتر اباذری را چه به سرمایهداری لیبرال؟! به یاد دارم که خود ایشان هم در یکی از سخنرانیهایش میگفت که ما هم حالمان از غرب به هم میخورد! شاگردان او هم طبعا متاثر از نگاه ایشان هستند.
بیایید با هم «حرف» بزنیم، بدون آنکه بخواهیم همدیگر را «ساکت» و یا حتی «قانع» کنیم!