به فقرا کمک مالی نکنید!
ما عادت نداریم که به مسائل از منظر فرهنگی نگاه کنیم، هرچه ادعای زیادی در این باره داریم. مثلا افراد بسیاری داریم که در زمینه کمک به مستمندان فعالند. فعالیتی به شدت باارزش که هیچکس نمیتواند قیمتی بر آن بگذارد. اما آیا تا به حال به این فکر کرده ایم که چرا اصلا این فردی که ما به او کمک می کنیم باید «فقیر» تلقی شود؟! چرا او باید «فقیر» باشد که دیگران به او کمک کنند؟
برای این که بحث بیشتر باز شود باید به یک نکته اشاره کنیم. ما دو نوع فقر داریم: فقر مطلق و فقر نسبی. فقر مطلق فقری است که فرد مبتلا به آن به معنای واقعی کلمه محتاج نان شب خود است. سقفی روی سر خود ندارد و شب را با گرسنگی سر بر بالین می گذارد. فقر نسبی اما فقری است که در نسبت و در مقایسه با دیگران «فقر» نامیده می شود. مثلا در جامعه ای که اکثریت افراد اتومبیل دارند، کسی که اتومبیل ندارد «فقیر» محسوب می شود. حال آنکه همان فرد با همان شرایط اقتصادی در جامعه ای که اکثریت افراد اتومبیل ندارند فقیر شناخته نمی شود.
وقتی مسابقه رفاه در جامعه ای شکل بگیرد، آنهایی که توان چندانی برای مبارزه در این کارزار ندارند خود را فقیر احساس می کنند. لذا هرچه جامعه از قناعت فاصله گرفته و به سمت رفاه زدگی پیش برود، تعداد افرادی که به فقر نسبی مبتلا می شوند بیشتر می شود. «احساس فقر» دردی است که این افراد بدان مبتلایند. در حالی که «احساس فقر» با «فقر» متفاوت است. خود فرد هم در ایجاد این احساس نقش چندانی ندارد بلکه جامعه و اطرافیان او هستند که این حس را به او منتقل می کنند.
مثلا اگر شما فرهنگی را در جامعه حاکم کنید که یک فردی که پول زیادی هم ندارد بتواند به راحتی ازدواج کند، بالاترین خدمت را هم به او و هم به رفع فقر در جامعه کرده اید. این خدمت به مراتب ارزشمندتر از یک کمک مالی است که به یک فرد انجام می شود. چراکه فقرا خود توانمند خواهند شد. و وقتی فقر از جامعه ای رخت بربندد دین و دینداری نیز تقویت خواهد شد.
مثلا اگر شما به جای کمک مالی به یک نفر برای خرید جهیزیه، به گسترش فرهنگ زندگی ساده و بدون تشریفات و زوائد کمک کنید، دیگر آن فرد به کمک شما نیازی نخواهد داشت و خود توانایی تامین جهیزیه را پیدا خواهد کرد. بنابراین فقرا بیش از آن که به کمک مالی ما محتاج باشند به کمک فرهنگی ما نیازمندند.
بگذریم از این نکته بسیار مهم که اصل همین فرهنگ قناعت و ساده زیستی چقدر به ایجاد برکت مادی و معنوی در زندگی کمک کرده و از این طریق چه بسیاری از مشکلات اجتماعی حادّی که برطرف نمی شود.
همه مشکل ما این است که از دین فاصله گرفته ایم. اگر ما یک ذره از روحیه مولا علی «ع» که گرسنه می خوابید از ترس اینکه مبادا در گوشه ای از ممالک اسلامی فردی سر گرسنه بر بالین بگذارد را داشتیم دنیا را فتح می کردیم. در دنیای غرق در مادیات که به آخر خط خود رسیده، نسخه معنوی انقلاب اسلامی است که عطش فطرت های معنویت خواه را سیراب می کند. ولی درد این است که خود ما هم در این مادیات غرق شده ایم. وظیفه خط شکنی و مبارزه با این فرهنگ های جاهلی به عهده بچه حزب اللهی هاست که درد اسلام و انقلاب دارند و از دیگران انتظاری نیست. این وظیفه روی دوش آنهایی است که بی تفاوت نیستند و حداقل برای یک بار اتفاق افتاده که شب از غصه مشکلات اجتماعی که دامن گیر جامعه اسلامی مان شده، یک ساعت دیرتر خوابشان ببرد.
وبلاگ ارزشی و جالبی دارید
بنده با مطلبی در مورد سخن چینی به روزم
خیلی جالبه
حتما سر بزنید
ممنون
التماس دعا