نگاه امام به مستضعفین با نگاه ما به آنان خیلی فرق دارد. در ذهنیت ما مستضعف فردی است فقیر که ما بزرگوارانه با کمک مالی به او برای آخرت خود توشه جمع می کنیم، ثواب می بریم و بهشت را تصاحب کنیم.
- ۰ نظر
- ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۵۵
از میان همه سرزمین هایی که زیر چکمه این حضرات ( اروپاییان) تخت قاپو شدند، آفریقا پذیراتر بود و امیدبخش تر. و می دانید چرا؟ چون علاوه بر مواد خامی که داشت ( و فراوان: طلا، الماس، مس، عاج و خیلی مواد خام دیگر) بومیانش بر زمینه هیچ سنت شهرنشینی، یا دینی گسترده، قدم نمی زدند. هر قبیله ای برای خودش خدایی داشت و رئیسی و آدابی و زبانی. و چه پراکنده! و ناچار چه سلطه پذیر!...
اما ما شرقی های خاورمیانه، نه چنان پذیرا بودیم و نه چنین امیدبخش. چرا؟ اگر بخواهم خودمانی تر باشم، یعنی از «خودمانی تر» حرف بزنم، باید بپرسم چرا ما شرقی ها پذیرا نبودیم؟ می بینید که جواب در خود سوال مندرج است. چون در درون کلیت اسلامی خود، ظاهرا شیئی قابل مطالعه نبودیم. به همین علت بود که غرب در برخورد با ما، نه تنها با این کلیت اسلامی درافتاد( در مساله تشویق خون آلود تشیع در اوان صفویه – در اختلاف انداختن میان ما و عثمانی ها – در تشویق از بهائی گری در اواسط دوره قاجار – و دست آخر در مقابله با روحانیت شیعی در بلوای مشروطیت به بعد...) بلکه کوشید تا آن وحدت تجزیه شده از درون را که فقط در ظاهر کلیتی داشت، هرچه زودتر از هم بدرد. و ما را نیز همچون بومیان آفریقا، نخست بدل به ماده خام کند و پس از آن به آزمایشگاهمان ببرد. اینجوری بود که در فهرست همه دائره المعارف هایی که غربی ها نوشتند، مهمترینش «دائره المعارف اسلامی» است. ما خودمان هنوز در خوابیم.
ولی غربی مرا در این دائره المعارف پای آزمایشگاه برده است. آخر هند نیز جایی در حدود آفریقا بود. با آن «تبلبل اَلسُن» و پراکندگی نژادها و مذهب ها. آمریکای جنوبی هم که یکسره از دم شمشیر اسپانیایی ها مسیحی شد و اقیانوسیه هم که خود مجمع الجزایری بود، یعنی بهترین حوزه ایجاد اختلاف ها.
جلال آل احمد / غرب زدگی، ص 30 -33
نگاه امام به مستضعفین با نگاه ما به آنان خیلی فرق دارد. در ذهنیت ما مستضعف فردی است فقیر که ما بزرگوارانه با کمک مالی به او برای آخرت خود توشه جمع می کنیم، ثواب می بریم و بهشت را تصاحب کنیم.
احمدی نژاد شخصیتی جهانی است. یک عدالتخواه با شهرتی جهانی و به شدت محبوب در میان استکبارستیزان و مستضعفان عالم. شاید در میان پابرهنگان و مستضعفان دنیا هیچ سیاستمدار ایرانی چون احمدی نژاد شناخته شده نباشد. او در دوران ریاست جمهوری اش توانست ثابت کند که از جنس مستضعفین است و در سطح بین الملل پروژه ای ندارد جز احقاق حقوق پایمال شده مغضوبین سرمایه داران زالوصفت. او توانست برادری خود را به پابرهنه ها اثبات کند هرچند شاید در عمل آنچنان که خود می خواست موفق نبود.
با انقلاب صنعتی سرمایه داران غربی برای افزایش تولید و در نتیجه سود بیشتر خود محتاج ماده خام و کارگر ارزان بودند. استعمار شکل میگیرد. منابع خام کشورهای مستضعف به همراه نیروی کار ارزان روانه غرب میشود تا تولید کارخانهها افزایش و سود سرمایه دار انباشته گردد.
مستضعفین جهان در فقر مطلق زندگی کرده و اموالشان به تاراج میرود. به استثمار گرفته شده و ظلمی آشکار علیه خود حس میکند.
هوسِ سود، تولید را آنقدر افزایش میدهد تا اینکه تولید مازاد شکل میگیرد. یعنی تولیدی که بیش از نیاز و ضرورت است و به جای فروش در بازار، در انبارها میپوسد.
سرمایه دار اما هنوز از کسب سود سیر نشده. ولی دیگر سود با تولید شکل نمیگیرد. اینجاست که اقتصاد "تولید" جای خود را به اقتصاد "مصرف" میدهد. دیگر تولید بیشتر سود بیشتر به همراه ندارد، بلکه مصرف بیشتر مصرف کننده، سود سرمایه دار را تضمین میکند. مصرفی که طبعا باید بیش از نیاز فرد باشد.
اما مصرف بیش از نیاز چگونه شکل میگیرد؟
نقش فرهنگ در اقتصاد پررنگتر از قبل میشود. بشر بخصوص از نوع شرقیاش باید مصرف زده شود. حس سیری ناپذیری انسان باید تحریک گردد تا مصرف کند و مصرف کند و مصرف کند.
مصرف باید به فلسفه زندگی بشر تبدیل شود. باید انسانیتِ انسان در گرو مصرف بیشتر شود. مصرف باید مایه تفاخر انسانها بر یکدیگر گردد. باید مسابقه دیوانه کننده و پایان ناپذیر مصرف شکل بگیرد.
دیگر نباید کشورهای مستضعف در فقر به سر ببرند، اتفاقا باید پولدار شوند تا هرچه بیشتر کالاهای ما را بخرند. باید توانایی خرید و مصرف پیدا کنند تا سود ما تضمین گردد. رشد کاذب اقتصادی در کشورهای جهان سوم شکل میگیرد. اقتصادی که با آن نه تولید، که فقط میتوان خرید کرد! آن هم فقط جنس خارجی!
استعمار شکل زیبا و زرورق شده ای به خود میگیرد. دیگر جهان سومیها نمیفهمند که در حال استثمار شدناند: جهل مرکب! انسانِ شرقی با مصرف خود نه تنها احساس نمیکند که دارد بردگی سرمایه داران سودپرست را میکند، بلکه با مصرف هرچه بیشتر احساس تشخص و "آدم بودن" میکند!
دلم میسوزد برای بردگان دنیای مدرن. بردگانی که نه تن خود را که "فکر" خود را به بردگی سپرده اند. برده اند و نمیدانند برده اند! و چه ظلم فاحشی است که زندگی کنی برای پر کردن جیب سرمایه دارِ بی دینِ صهیونیست.
بگویی مرگ بر آمریکا و سبک زندگیات آمریکایی باشد. در ظاهر دشمنش باشی و در باطن بندهاش. عجب بلند میخندند به ریشمان این یانکیهای آدم خوار!