مُرده ها را از شهر بیرون نیندازید!
«بهشت زهرا» و یا قبرستانهایی مانند آن در سایر شهرها، که بیرون از شهر قرار دارند، با یک استدلال ساده شکل گرفته اند: وجود قبرستان در داخل شهر سبب بعضی مشکلات بهداشتی و ایجاد برخی بیماری ها برای شهروندان خواهد شد.
این استدلال مانند بسیاری از استدلالهای دیگر که از منظری «غیرفرهنگی» بیان میگردد قانع کننده است. و اساسا در مدیریت شهری و حتی بسیاری از تصمیمات کلان مملکتی، نه تنها نقطه عزیمت استدلالات «فرهنگ» نیست، که حتی عنصر فرهنگ هیچ مدخلیتی در آن ندارد. حال آن که در سایه انقلابی زندگی میکنیم که پیش و بیش از هرچیزی «فرهنگی» بوده و هویتی کاملا «فرهنگی» دارد.
اگر از منظری فرهنگی به مسائل نگاه میکردیم و یا حداقل فرهنگ را هم به عنوان یک عنصر دخیل، مدنظر قرار میدادیم، لاجرم به این فکر میافتادیم که چگونه میشود مُردهها را از جلوی چشمان شهروندان دور کنیم و در عین حال خواستار آن باشیم که مردمی «معادباور» داشته باشیم؟! و مگر می شود جامعه ای معادباور نباشد و در عین حال اسلامی هم باشد؟! در فرهنگ غربی، انسان مُرده موجودی تمام شده است که جز مشکل بهداشتی برای شهروندان چیزی ندارد. اما در فرهنگ اسلامی یک مُرده موجودی تمام شده نیست، بلکه نمادی است برای تذکر دائم به زندگان برای از یاد نبردن وجود دنیایی دیگر در پس این دنیا.
اگر این موضوع را در نظر میگرفتیم و یا اساسا به آن فکر میکردیم، به محض مواجه شدن با چند مشکل بهداشتی، به جای پاک کردن سریع صورت مسئله و پرتاب کردن مردگان به خارج از شهر، تدبیری علمی برای حل این مشکل ساده میاندیشیدیم. مگر میشود با این همه پیشرفت علمی نتوان چارهای برای این مشکل بهداشتی اندیشید؟!
حاکمیت «نظریات توسعه» بر تصمیمگیریهای مدیران جمهوری اسلامی، که از خاستگاهی کاملا تجددی و مغایر با مبادی تفکر اسلامی برگرفته شده، چنین اشتباهاتی را منجر میشود. البته موضوع قبرستانها فقط به عنوان یک نمونه کوچک بیان شد. هزاران سیاست خرد اینچنینی کمکم جامعهای را میسازد که از دین باوری دور شده و به تجدد روی می آورد. البته حاکمیت نظریات توسعه میراث نظام شاهنشاهی است که کماکان وجود دارد. بهشت زهرا هم در دوران شاه تاسیس شده ولی بعد از انقلاب همان سیاست در شهرهای دیگر به اجرا درآمده است.
مادامی که «فرهنگ» به نقطه کانونی همه تصمیمات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... بدل نگردد، توقع انقلابی ماندن و دیندار بودن مردم در میان هجوم وحشتناک فرهنگ تجدد، توقعی بیجا خواهد بود. کاش مدیران ما این مسئله حیاتی را درک می کردند!
« همه چیز مترتب بر فرهنگ است. فرهنگ حاشیه و ذیلِ اقتصاد نیست، حاشیه و ذیلِ سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند؛ به این باید توجه کرد. نمیتوانیم فرهنگ را از عرصههاى دیگر منفک کنیم؛ همینطور که اشاره کردند، [اینکه] ما گفتیم مسائل اقتصادى و مسائل گوناگون مهم پیوست فرهنگى داشته باشد، معناى آن همین است؛ معناى آن این است که یک حرکت اساسى که در زمینهى اقتصاد، در زمینهى سیاست، در زمینهى سازندگى، در زمینهى فناورى، تولید، پیشرفت علم میخواهیم انجام بدهیم، ملتفت لوازم فرهنگى آن باشیم. گاهى اوقات انسان در یک کارى وارد میشود، یک کار اقتصادى انجام میدهد، [اما] لوازم آن و تبعات فرهنگى آن را توجه ندارد. بله، کار کار بزرگى است؛ کار اقتصادى بزرگى است، منتها بر آن مترتب میشود لوازمى و تبعاتى که براى کشور ضرر دارد؛ فرهنگ اینجورى است. باید در همهى مسائل آن نکتهى فرهنگى را در نظر داشت و نگذاریم که این از یاد برود.»
رهبر معظم انقلاب، 19 /9 / 92
سلام.
بخون بد نیست
http://rashad.iict.ac.ir/index.aspx?siteid=17&siteid=17&pageid=2307